مانی، مردی بود اصالتاً از میان قوم پارت، که پدرش به بابل مهاجرت نمود. وی هم زمان با حکومت ساسانیان، در بینالنهرین میزیست و آغازگر یک جریان بزرگ اجتماعی بود که برای مدتی خاورمیانه و آسیای مرکزی را تحت تأثیر قرار داد.[۱] فارغ از درستی با نادرستی عقائد وی، اما سرنوشت او بس شگفتانگیز است. چه اینکه وی در همان مدت اندک، منافع موبدان زرتشتی را در گسترهای وسیع، به خطر انداخت و لذا به طرزی فجیع اعدام شد. سرنوشت مانی را در شاهنامه چنین میخوانیم :
زمانى برآشفت پس شهـریـار
بـرو تنـگ شـد گـردش روزگــار
بفرمود پـس تاش برداشـتـند
بخــوارى ز درگــاه بگذاشتـــند
چنین گفت کاین مرد صورت پرست
نگنجد هى در سراى نشســــت
چو آشـوب و آرام گیتـى بدوســـت
بباید کشیـدن ســراپاش پوسـت
همان خامَـــش آگــنده باید بـاه
بدان تا نجــوید کس این پایــگاه
بیاویختــــند از در شارستان
دگر پیش دیــوار بیـمارستان [۲]
توضیح اینکه پادشاه ساسانی از دست او به خشم آمد، پس دستور داد تا او را از دربار بیرون بردند و به جرم آشوبگری، از سر تا پای، پوست از بدنش بَرکندند و آن را پر از کاه کرده؛ از دروازهی شهر آویزان نمودند.[۳] حسن پیرنیا (مشیرالدوله) که خود از ارکان جریان باستانگرایی در عصر پهلوی اول بود، در مکتوبات خود چنین اقرار میکند: «بعد از فوت شاپور اول و هرمز اول، مانى به دعوت پیروانش به ایران برگشت (۳۷۳ میلادى) و پس از دو سال در سلطنت بهرام اول، ون زرتشتى او را تعقیب و به فساد عقیده متهم نمودند و در نتیجه دولت او را گرفته در محبس انداخت و بعد زنده پوست او را کندند و سرش را بریده و پوستش را پر از کاه کرده در دو محل جندیشاپور از چوب بلندى آویختند.»[۴] ایشان در جایی دیگر سخن خود را تأیید کرده؛ مینویسند: «به حکم این شاه [یعنی بهرام اول]، مانى را گرفته زنده پوست او را کندند، بعد آن را به دو تیر نصب کرده در جندیشاپور براى تماشاى مردم عرضه داشتند».[۵] پس از کشته شدن مانی، بسیاری از یارانش نیز کشته شدند.
منابع؛
[۱]. مری بویس، زرتشتیان باورها و آداب دینی آنها، ترجمه ع. بهرامی، انتشارات ققنوس، تهران ۱۳۹۱، ص ۱۴۱- ۱۴۳
[۲]. شاهنامه فردوسی ، بر اساس نسخه چاپ مسکو ، ناشر: مؤسسه نور ، تهران ، ص ۹۲۰ ، بیت ۳۳۳۳۸-۳۳۳۴۴
[۳]. میترا مهرآبادی ، شاهنامه کامل فردوسی به نثر پارسی ، انتشارات روزگار ، تهران ، ج ۲ ، ص ۸۸۷
اقبال یغمائی ، زگفتار دهقان (شاهنامه به نظم و نثر) ، انتشارات توس ، تهران ، ص ۵۳۰
[۴]. حسن پیرنیا، تاریخ ایران باستان، ناشر: دنیاى کتاب، تهران، چاپ اول، ج۴، ص ۲۸۹۷
[۵]. حسن پیرنیا، همان، ج ۴ ، ص ۲۷۴۱
درباره این سایت